وبلاگ شخصی پوشک عاشق ( علی نویسنده!)

ساخت وبلاگ

امکانات وب

پریسا صبر کرد که همه برن بیرون اما 3 نفر موندن تا برای امتحان زنگ بعد بخونن گفتم حالا چیکار کنیم پریسا گفت نمیدونم ای کاش تو خونتون از پوشکای خودم بهت میدادم اینا چسب نداره فیت میشه و اصلا معلوم نیست هیچ جوری یهو ناظم امد تو و همه رو بیرون کرد و پریسا گفت باشه خانوم ما ساندویچمونو برداریم میریم و یه پلاستیک سیاه برداشت یه پوشک گزاشت توش و وقتی ناظم رفت کالاسای دیگه رو ببینه زود پریسا چسب بهم داد منم زود پوشکمو سفت کردم و یه پوشک تو پلاستیک سیاه داد من بزارم زیر کاپشنم و خودشم زود یکی گزاشت تو پلاستیک سیاهو گزاشت زیر کاپشنش رفتیم دستشویی خب بخیر گذشت اما پوشک کثیفو چیکار کنم نه سطلی نه چیزی رمزی به پریسا گفتم (یه زبون رمزی بین منو خودش) پرباپوکثچیکبایک"پریسا باید باپوشک کثیف چه کرد؟" گفت بزتوپلسیاکبتوبزیکاپبتوبعتواش "بزار تو پلاستیک سیاهی که بت دادم و بزار زیر کاپشنت و بعد تا بوش در نیومده بنداز تو سطل دسشویی" اما خب پوشکای مدرسه پریسا جوری بود که باید شلوارمو در میاوردم گفتم اخپرچجبایایپوتوبمدابددرشلعوکن"اخه پریسا چحوری باید این پوشکو بدون در اوردن شلوار عوض کنم" گفت تبیخضننیبپنیبژیکاپزناخقبلازخومیپ " تو بیماریت خیلی حاد نیست نیازی به پوشک نیست بزار زیر کاپشنت قبل لز خونه رفتن بپوشش" گفتم برباخویکامیک " برو بابا خودم یه کاریش میکنم" و بعد از ایکنه شلوارمو و کفشامو در اوردم و پوشکو پوشیدم زنگ خورد فوری شلوارمو کفشامو پوشیدم اما یادم رفته بود شلوارمو کامل بالا بکشم و پوشکم از پشت یکم معلوم بود یهو یکی از پشت پوشکمو گرفت و کشید ترسیدم دیدم پریساست گفتم خیدیوپراگتشچچباباعومیک"خیلی دیوونه ای پریسا اگه تشنج میکردم چی اونوقت باز باید عوضش میکردم" گفت خشلبکباتآبنرهالاگیکپومیدمیدچ وبلاگ شخصی پوشک عاشق ( علی نویسنده!)...ادامه مطلب
ما را در سایت وبلاگ شخصی پوشک عاشق ( علی نویسنده!) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abdlpooshaki بازدید : 277 تاريخ : چهارشنبه 7 دی 1401 ساعت: 12:17

عصر سه شنبه بود نگاهی به برنامه درسی فردا انداختم نوشته بود چهارشنبه : معارف | زبان | ورزش با دیدن کلمه ورزش شوکه شدم چون اگر میدویدم و کسی متوجه پوشکم میشد چه! اما یادم افتاد پریسا تجربه دارد و کمکم میکند نفس راحتی کشیدم کتابهایم را برداشتم و گزاشتم درون کیفم سه تا پوشک رویش را هم با پلاستیک سیاه پوشاندم و در اخر گوشی و دامنم رو برداشتم و گزاشتم داخل کیفم و وقتی خواستم بروم مادرم یاداور ساعت شد که باید 9 به بعد بروی و الان چهار است با ناراحتی گفتم : مامان 9 تو زمستون مثل ساعت 10 تو تابستون فکر کن یکی ده شب بیاد خونمون مهمونی گفت : باشه ساعت 6 به بعد الان بیا کمک راس شش از خانه با سرعت خارج شدم در حالی که مادرم هنوز بامن کار داشت وقتی رسیدم خانه پریسا با ذوق به من سلام کرد و من هم همینطور به مادر پریسا "خاله ام" هم سلام کردم و رفتیم داخل اتاق پریسا گفت نظرت چیه گیم بزنیم گفتم مثبت دررا قفل کرد تلویزیون اتاقش را روشن کرد و کنسولش را همینطور و بعد ارام به من گفت پوشکی؟ گفتم اره و سپس بعد از در اوردن شلوار و در حینی که فقط پوشک هایمان پایمان بود ساعتها باهم بازی کردیم تا وقتی دیدم ساعت 10است گفتم پریسا ساعت... پریسا وقتی ساعت را دید برق را روشن کرد و یک صحنه شرم اور دیدیم اویزونی پوشک جفتمان معلوم بود پریسا گفت اهه خدایا دامن داری یا بهت بدم گفتم دارم و بعد از پوشیدن دامن مامانشو صدا زد مامانش فوری عوضش کرد پریسا امد و گفت خیلی خوب میخوای بگم مامانم تورم عوض کنه گفتم نه ممنونم که به یکباره مادرش مرا صدا زد **این قسمت رو به صورت عامیانه ننوشتم چون یکی تو کامنتا ازم خواست که اونموقع همزمان با نوشتن این قسمت بود حدودا** */سرعت انتشار در حد بووووق*/ + نوشته شده در دوشن وبلاگ شخصی پوشک عاشق ( علی نویسنده!)...ادامه مطلب
ما را در سایت وبلاگ شخصی پوشک عاشق ( علی نویسنده!) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abdlpooshaki بازدید : 837 تاريخ : چهارشنبه 7 دی 1401 ساعت: 12:17

نظر سنجی رو از وبلاگ برداشتم چون داستان فانتزی بالاترین رای رو از آن خود کرده بود همینطور اسکریپت خوشامد گویی چون واقعا رو مخ بود حالا بگید از شیرین ترین چای دنیا بیشتر خوشتون میاد یا از داستان آرمیتا )هنو اسم نزاشتم واسش( داستان شیرین ترین چای جهان تک قسمتیه اما اگر بخواین ادامش میدم و همینطور داستان آرمیتا رو که تموم کنیم میریم سراغ داستان فانتزی که هنوز هیچ ایده ای راجع بش ندارم پس شما بگید دوست دارید داستان فانتری چجوری باشه در ضمن اگر میخواید داستانامو بیشتر بزارم اون انگشت مبارکو بیاریدو مطالبو کپی کنید و چهبا ذکر منبع و چه بدون ذکر منبع همه پلتفرمایی که پوشکیا توش چنل گروه یا حتی وبلاگ دارن پخش کنین تا همه بخونن حتی اگر نویسندگیشم به اسم خودتون زدین ایرادی نداره + نوشته شده در سه شنبه ششم دی ۱۴۰۱ ساعت 12:57 توسط Ali abdl  |  وبلاگ شخصی پوشک عاشق ( علی نویسنده!)...ادامه مطلب
ما را در سایت وبلاگ شخصی پوشک عاشق ( علی نویسنده!) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abdlpooshaki بازدید : 234 تاريخ : چهارشنبه 7 دی 1401 ساعت: 12:17